تمــــــآم پنجـــــره مــن "خیال" توســت

لحظه هایـــ پاکــِ منو نفســـم

تمــــــآم پنجـــــره مــن "خیال" توســت

لحظه هایـــ پاکــِ منو نفســـم

اولین خ ـــرید!

سلام چیطولیایین؟خوبین؟آقاهیم تو خوبی؟قربونت بشم من!


میدونی میخوام چی بنویسم؟؟خاطره ی اولین روزی ک رفتیم خرید!یادته؟؟وای چه حالی داد


خب از اینجا شروع کنم ک قرار بود منو آقاهیم واسه خرید عیدونه بریم یکی از شهرهای نزدیک شهر خودمون که 1 ساعتو نیمی راهه خرید!


شب من چیز میزامو حاضر کردمو گذاشتم تو کیفم!دیگه موقع های خواب منو آقاهیم رفتیم


خوابیدیم!حالا ساعت 2:30 شبه!صبحم قرار بود زود پاشیم دیگه!


خلاصه خوابیدیم!من ک یه ضرب خواب بودم تا صبح!صبح آقاهیم منو بیدار کرد ک پاشو ساعت 8


شده باید بریم!منو میگی آ !اینجا کجاس من کجام . جمله ی معروف کی منو ...!(آقاهی میدونه)


با هر زحمتی بود پاشدم !آقاهیم بیچاره گفت تا صبح چشو رو هم نذاشته! اوخـــــــــــِی!از اشتیاق فراوان!منم البته خیلی ذوق زده بودم ولی من تو خونمه که مثه ... خوابم میبره!


دیگه هیــــــــــچـــــــــــــی پا شدیم حاضر شدیم گاماس گاماس رفتیم پایین (منظورمه تو حیاطه)


سوار بر مرکب عخشمون شدیم راه افتادیم که بریـــــــــــــــــــم!


رفتیمو رفتیمو رفتیم تا اینکه رسیدیــــــــــــم!کاشکی نمیرسیدیم!تو راه بودیم خوش بودیم ...


بزوووووووور یجا پارک پیدا کردیمو رفتیم که بریم واسه خرید


رفتیم اولین پاساژ!توی 1 مغازه رفتیم که لباساش زیاد خوب نبود بقیه همشون بسته بودن قیافه ما اینطوری!


رفتیم طبقه دوم!دیدیم بهــــــــــله اینجا چیز بدرد بخور نیس! تا اینکه یهـــــــو چشم اقاهی افتاد به یه بوتبک!ما هم بــــــدو حمله کردیم تا نبسته درشو!


مرده بیکاااااااااااااااار و بی عار نشسته بود!خدا خیرمون بده


گفتیم آقا اینو میخوایم اونم ریخت قشنگ همه چیو!کلی لباس مباس پرو کرد آقاهی بیچاره اینطوری


تخصیره یارو صاب بوتیکه بود!نکه بزنم به تخته هیکل آقاهیم کار درسته اونم خوشش اومده بود!


هی میگفت آقا برو اینو بپوش باید باهم پوشید لباسارو تا آدم دسش بیاد همه چی!آقاهیه من این شکلی مونده بود!کفشاشو در آورده بود با جوراب میومدو میرفت اتاق پرو!یه وضعی بود!


اما حال میداد!خوش گذشت


20 تا لباس پرو کرد تا بلاخره 3 تاشو ورداشتیمو د بدووووووووووو!


همه رو یجا خریدیم!پایــــــان


همش شد 45 یا 1 ساعت!دیگه بیکار مونده بودیم چیکار کنیم!همینطوری قدم میزدیم مغازه ها زو نیگا میکردیم!عخشولانه


ولی عجب حس خوبی داشت!نخ سوزن که اولین بارمون بود!


+ هنوز دستم راه نیفتاده واسه نوشتن!کم کم سعی میکنم بهترش کنم...


+ ممنون اومدین و ممنون از اونایی که نظر گذاشتن...


+ آقاهی دوست دارم...

شـــروع

سلام خوبین؟


فک کنم توی اون وبم متوجه شدین که من یه آقاهیه گله گلاب دارم که اندازه تموم کسایی ک دوسش ندارم،دوسش دارم


این وبو ساختم تا از خاطرات خوبمون عکس بگیرمو اینجا نگهشون دارم


یجورایی شخصی میشه دیگه!


منو آقاهیم خاطرات خوب خیلی داریم!واقعا گیج میشم که کدومشو بنویسم


اما سعی میکنم بهترینارو اینجا بنویسم!


منتظر آپای من باشین


فعلا بابای